Bahooneh
Hayedeh
5:46از بس که من تنها نشستم تا نیمه شب ها نشستم دیگر میان آشنایان هم غریبم گویا که تنهایی بود تنها نصیبم فریاد از این دوری و داد از این جدایی دشمن نبیند آنچه دیدم ز آشنایی سوزم از این بیگانگی این عشق و این دیوانگی ها دارم شکایت ها به دل از رنج این بیگانگی ها در سینه پنهان میکنم این آه سوزان ترسم که این آتش سر آرد از گریبان فریاد از این دوری و داد از این جدایی دشمن نبیند آنچه دیدم ز آشنایی ای دل بیا بگذر از این، راهی که رفتی و با کس نگفتی ترسم از این راهی که رفتی، برنگردی و از پا در افتی ای دل بیا بگذر از این، راهی که رفتی و با کس نگفتی ترسم از این راهی که رفتی، برنگردی و از پا در افتی دیدی که درد عاشقی درمان ندارد این راه پر رنج و بلا پایان ندارد فریاد از این دوری و داد از این جدایی دشمن نبیند آنچه دیدم ز آشنایی