Ouj-E-Asman
Mohammad Esfahani
6:25تنها ماندم تنها ماندم تنها با دل بر جا ماندم چون آهی بر لب ها ماندم راز خود به کس نگفتم مهرت را به دل نهفتم با یادت شبی که خفتم چون غنچه سحر شکفتم دل من، ز غمت، فغان برآرد دل تو، ز دلم خبر ندارد دل تو، ز دلم خبر ندارد پس از این، مخورم فریب چشمت شرر نگهت اگر گذارد شرر نگهت اگر گذارد وصلت را ز خدا خواهم از تو لطف و صفا خواهم کز مهرت بنوازی جانم عمر من به غمت شد طی تو بی من من و غم تا کی دردی هست نبود درمانش تنها ماندم تنها ماندم تنها با دل بر جا ماندم چون آهی بر لبها ماندم