Rastakhiz
Sadegh, Sadegh Vahedi
عزیزم واسم امشب مثل روز روشنه تو نوری میدرخشی از تو قلب روزنه قسم به این لیوان که از یه بطری پرتره پایه های این جهان برای خوبا محکمه چشات نباره دلت نگیره خدای تو مگه نی خالق زمینت یه جایی شاید البته باید بیاد کنه برات این چرخه رو قرینه منم یه ذره ام از تو کهکشان بی کران که داستان زندگیم شد الگوی دیگران یه مرد آروم با پیشینه وحشی که دستای خدا به اون این توانو بخشید سایه من رو این دیوار با این سیگار میگه که این بدن جوون از این روح پیر سیره با اینکه داره هرچی دلش بخواد اما خیلی پر توی جمع میاد، گوشه گیر میره مشت زدن به من دستشون شکست به نام اون نگاه که روی همه هست به یاد خندومون به زیر نور ماه که پشت این ستاره ها هنوزم توده هان کشیده به سرش یه صورت عجیب که کل شهرو کنه واسه ایده هاش اجیر بی خبرام همونان که پیشدستن به دندونای عقلشونم نیش بستین ولی کاش نسل بعد افسارش باشه قلب کشندشم حیات باشه تو حیات نباشه وحش همونجا جای من افسانه باشه بعد خالقشم بی خبره از وجود تاج و تخت گل بکار به جای قبر برا امید آرزوهات بی دلیل شن از سر خوشیت تو نفس بکش من بعد ما پر از توییم صد نفس مرد تا این شد صد نفس برید